جدول جو
جدول جو

معنی دل انگیزی - جستجوی لغت در جدول جو

دل انگیزی
(دِ اَ)
حالت و چگونگی دل انگیز. دل انگیز بودن. دلفریبی. گوارایی. نشاط:
وآنگه از بهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی.
نظامی.
گرم شد بوسه در دل انگیزی
داد گرمی نشاط را تیزی.
نظامی.
بیست ونه شب بدین دل انگیزی
بود بازار من بدین تیزی.
نظامی.
آب او خورده با دل انگیزی
چرک تن را چرا دراو ریزی.
نظامی.
رجوع به دل انگیز شود
لغت نامه دهخدا
دل انگیزی
حالت و کیفیت دل انگیز
تصویری از دل انگیزی
تصویر دل انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
(دخترانه)
گوارا، مطلوب، پسندیده، خوب و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ خوَرْدْ / خُرْدْ)
دل انگیزنده. انگیزندۀ دل. انگیزانندۀ دل. دلاویز. گیرا. دلفریب. گوارا. مرغوب. مطلوب:
تا به هر گوش دل انگیز و دل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آواز حزین.
فرخی.
برزن غزلی نغز و دل انگیز و دل افروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز.
منوچهری.
گر سخن گوید باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل انگیز سخن باید خواست.
منوچهری.
چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیز
چون لفظنکوگویان مشروح و مفسر.
ناصرخسرو.
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را بپای بازی.
مسعودسعد.
، داوطلب. چریک. غوغا: پسر ماقیه و حاج امیر بغداد بر مغافصه برفتندبا سواری پنج هزار و در راه مردی پنج هزار دل انگیز به ایشان پیوست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 439). کشندگان را به درگاه باید فرستاد و ما را خطبه باید کرد، که ایشان این را به غنیمت گیرند و تنی چند دل انگیزی را فراز آرند و گویند اینها بریختند خون وی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690 و چ فیاض ص 676). یکی از شاهنشاهان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کردند تا به فساد مشغول شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37). حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دل انگیز. (تاریخ بیهقی). که ماکان مغرور گشته بود بدان لشکر دل انگیز که از هرجای فراهم آورده بود. (چهارمقاله) ، دل انگیزنده. دل انگیخته. مشتاق، دلاور. شجاع
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
عمل بلاانگیز. حالت بلاانگیز. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِ اَ)
نام لحنی است از موسیقی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
در باغ به نوروز درم ریزانست
بر نارونان لحن دل انگیزانست.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(غَ اَ)
غم انگیز بودن. انگیختن غم. رجوع به غم و غم انگیز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
دلفریب، گوارا، مطلوب چیزی که دل را به نشاط بیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا انگیزی
تصویر بلا انگیزی
عمل بلا انگیز حالت بلا انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل انگیزان
تصویر دل انگیزان
لحنی است در موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شر انگیزی
تصویر شر انگیزی
فتنه انگیزی فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم انگیزی
تصویر غم انگیزی
حالت و کیفیت غم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار